اینجا دنیای ماست

خاکم نکنید

خاکم نکنید

بذارید اونم برسه

بذارید اونم ببینه

وقتی به حرفم میرسه

خاکم نکنید

هنوز عشقم رو ندیدم

این همه اماده شدم

یه کفن دورم کشیدن

تابوت مرا بذارید اونم بگیره

حس کنم عاشقمه

وقتی که گریش میگیره

اشکای اونو کی بجای من پاک کنه

خداحافظ عشقم

که منو بردن زیر خاک

خاکم نکنید

بذارید اونم ببینه

پیکر اشفته ی من

بی رمق روی زمینه

خاکم نکنید

بهش بگید حالا که مردم

توی این جشن خشک وخالی

اونوبه خدا سپردم

بعد رفتن من دوسه روز تنهاش نذارید

روی سنگ قبرم ایینه و شمعدون بذارید

میبینی چی شد

عشق ما باتو

و عاشق تو مرد




+ نوشته شده در سه شنبه 90/5/18 ساعت 1:55 عصر توسط فرناز |  نظر

وداع

سخت است هنگام وداع      

                                     انگاه که در میابی            

                                                                        چشمانی که در حال عبور است

     پاره ای از وجود تورا                نیز با خود میبرد




+ نوشته شده در یکشنبه 90/5/16 ساعت 2:1 عصر توسط فرناز |  نظر

شیشه امید

 به زمین میزنی و می شکنی

عاقبت شیشه امیدی را

سخت مغروری و می سازی سرد

در دلی، آتش جاویدی را

 

دیدمت وای چه دیداری، وای

 ین چه دیدار دل ازاری بود

بی گمان بره ای از یاد آن عهد

که مرا با تو سرو کاری بود

 

دیدمت وای چه دیداری، وای

نه نگاهی، نه لب پرنوشی

نه شرار نفس پرهوسی

نه فشار بدن و آغوشی

 

این چه عشق است که در دل دارم

من از این عشق چه حاصل دارم

می گریزی زمن و در طلبت

باز هم کوشش باطل دارم

 

باز لبهای عطش کرده من

عشق سوزان تو را می جوید

می تپد قلبم و با هر تپشی

قصه عشق تو را می گوید

 

بخت اگر از تو جدایم کرده

می گشایم گره از بخت، چه باک

ترسم این عشق سرانجام مرا

بکشد به سراپرده خاک

 

خلوت خالی و خاموش مرا

تو پر از خاطره کردی، ای مرد

شعر من شعله احساس من است

تو مرا شاعره کردی، ای مرد

 

آتش عشقت به چشمت یکدم

جلوه ای کرد و سرابی گردید

تا مرا واله و بی سامان دید

نقش افتاده بر آبی گردید

 

سینه ای، تا که بر آن سر بنهم

دامنی، تا که بر آن ریزم اشک

آه، ای آنکه غم عشقت نیست

می برم بر تو‌‌‌‌ و بر قلبت رشک

 

به زمین میزنی و می شکنی

عاقبت شیشه امیدی را

سخت مغروری و می سازی سرد

در دلی، آتش جاویدی را




+ نوشته شده در یکشنبه 90/5/16 ساعت 1:53 عصر توسط فرناز |  نظر

دل سنگ

به نسیمی همه ی راه به هم می ریزد، کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد؟

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن ماه بهم می ریزد

عشق بر هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد

هر چه را عقل به یک عمر بدست آوردست، دل به یک لحظه کوتاه بهم می ریزد

آه، یک روز همین آه تو را می گیرد، گاه یک کوه به یک کاه بهم می ریزد

 

 




+ نوشته شده در یکشنبه 90/5/16 ساعت 1:52 عصر توسط فرناز |  نظر

دلتنگی

دلتنگی یعنی احساس نبودن کسی که تمام اعضای تنت به یکباره تمنای وجودش را میکنند

یعنی وقتی دلت میخواد کسی رو بغل کنی وبهش بگی دوستت دارم ولی نباشه . دلتنگی

یعنی وقتی بدونی دیگه رفته ولی به انتظارش بشینی. بشینی تا برگرده وبگه دلش برات تنگ

شده بگه اعضای تن اون هم تمنای وجود تورو بکنند اما بدونی اونقدر مشقله داره که حتی

بهت فکر هم نمیکنه . نمیدونم شما دلتنگی رو احساس کردین یا نه اما میدونین اگه هم

نمیدونین بدونین که خیلی سخته سخت و رنج اوره. سخته اگه هزار تا حرف گفته داشته

باشی برای زدن اما نباشه هزار تا اشتباه کرده باشی اما دیگه برای جبران وقتی نباشه. خیلی

سخته بری تا دم خونشون شاید ببینیش اما با این که ندیدیش برگردی خونه.به ذوق اون بری

سوپری یا راهاتو دور کنی فقط برای یک درصد امید دیدنش اما بازم بازم نبینیش . بدونی دیگه

دیره ولی از تلاش برای دیدنش دست نکشی . فراموش کردنش سخته وقتی یه روز که

نمیدیدمش روزم روز نبود وقتی شبا میخوتبیدم تا فردا صبح اونو ببینم اما دیگه اون روزا رفت با

یه خداحافظی ساده یه بغل ویه بوس رفت و بم گفت گریه نکن توراه یادمه کلی نصیحت کرد که

این دودلی ها زیاده و فراموشش میکنم معلوم بود میخواد واسه همیشه بره حالا هم رفته دیگه

هم برنمیگرده اما اگه شما میشناسینش بهش بگین دلم تنگ شده و میدونم که اون هم

میدونه دلتنگی یعنی چی؟




+ نوشته شده در پنج شنبه 90/5/13 ساعت 10:51 عصر توسط فرناز |  نظر

دیوان عشق

خواهم امشب را با غم سرکنم           دفتری با اشک چشمم تر کنم                    

نام ان دفتر نهم دیوان عشق                اشک را عنوان ان دفتر کنم

 

وقتی ازغربت ایام دلم میگیرد                مرغ امید من از شدت غم میمیرد

دل به رویتی خوش خاطره ها میبندم           باز هم خاطره ها دست مرا میگیرد

 

وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوست داره.وقتی نا امید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی.وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه.وقتی دلت خواست از غصه بشکنی به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته. وقتی چشات تهی از تصویرم شد به یاد بیار کسی رو که حتی توی عکسش بهت لبخند میزنه وقتی به انگشتات نگا کردی به یاد بیار کسی رو که دستاش تو انگشتات گم میشد وقتی شو نه هات خسته شد به یاد بیار کسی رو که هق هق گریش شونتو میلرزوند

 




+ نوشته شده در سه شنبه 90/5/11 ساعت 11:11 صبح توسط فرناز |  نظر

عشق و بیزاری

یا تو زیباتر شدی ! ....
یا چشام بارونیه ! ..
این قفس بازه ولی....
قلب ِ من زندونیه..
ـ
من پشیمون میکنم جاده رو از رفتنت !
تو نباشی می پره عطرتم از پیرهنت...
ــ
میخـوام آروم شم!!
تـــــو نمی ذاری!
هر دو بی رحمن : عشق و بیزاری!
همه دنیامو زیرو رو کردم
تو رو شاید دیر آرزو کردم !
ــ
ـ
قدمای آخرو آهسته تر بردار !
واسه من کابوسه فکر ِ آخرین دیدار !
بغض ِ این آهنگ مارو تا کجاها بُرد!
شایدم تقدیرمو امشب به رحم آوُرد !
ـ
به تلافی ِ اونهمه تلخیم !
گله هاتم طعم ِ عسل شد!
غم معصومانه ی چشمات..
به تبسم ِ تازه بدل شد!
میشه با من هزار و یکسال..
به بهانه ی قصه بمونی!؟
همه مرثیه های سکوتم ..
به بهار ِتو باغ غزل شد......

نفس کشیدن ، دل سپردن ، مثل دریا ..... ماه من!!
از تو خوندن .. با تو موندن.. مقصد من.. راه من
همینه رویام.. آرزوهام.. سرگذشت آه من
نرفته برگرد که با تو شاید.. خدا گذشت از گناهِ من!
.
تو مثل بارون .. غمو آسون .. می بری از یاد من
با تو خوبن.. بی غروبن... خاطرات ِ شاد من
زارو خسته.. دلـشکسته .. بینوا فرهاد من!
مرغ ِآمـیـن! .. کی به شیرین .. می رسه فریاد من

 




+ نوشته شده در سه شنبه 90/5/11 ساعت 10:53 صبح توسط فرناز |  نظر

نازنین

این شعرو خودم ساختم برای کسی که دوستش دارم:

نازنین وقتی که نیستی زندگی معنی نداره            چرا خوب معنی که داره معنی شادی ندار

نازنینم توکه گفتی نمیخای چشام بباره               اما حالا که تو رفتی چشم من همش میباره

هی میگم دل بیچاره این چیزا گریه نداره              اما  دل خوب میدونه بی تو خنده گریه داره

نازی از وقتی تو رفتی زندگیم شادی نداره           نازنینم تو میدونی بی تو خوشبختی محاله

نازنین تو کوچه ای که میرسه به خونه تو            میبافم هزار تا قصه شاید که بیام پیش تو

نازنین عشقو تو چشمام تو خوب داشتی میدیدی        اما رفتی برنگشتی تا دیگه منو نبینی

فکر میکردم تا همیشه تورو من همش میبینم         فکر میکردم نمیذاری دیگه من کابوس ببینم

اما حیف خواب و خیال بودمن میدونم که محاله         نازنین اگه تو باشی غصه معنی ای ناره




+ نوشته شده در یکشنبه 90/5/9 ساعت 11:30 صبح توسط فرناز |  نظر

دنیا

روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت                هرکس غصه اینکه چه میکرد نداشت

چشمه سادگی از لطف زمین میجوشید               خودمانیم زمین اینهمه نامرد نداشت

 

 

در این بازار نامردی به دنبال چه میگردی               نمیابی نشانی تو  از عشق و جوانمردی

برو بگذر ازاین بازار از این مستی وطنازی             اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تومیبازی

 

هرکه خوبی کرد زجرش میدهند                    هرکه زشتی کرد اجرش میدهند

باستان کاران تباهی کرده اند                        عشق را هم باستانی کرده اند

هرچه انسانها طلایی تر شدند                     عشق ها هم مومیایی تر شدند

اندک اندک عشق بازان کم شدند                 نسلی از بیگانگان ادم شدند




+ نوشته شده در چهارشنبه 90/5/5 ساعت 11:32 صبح توسط فرناز |  نظر

اسمون بی ستاره من

خدایا بازم به اسمونم نگا میکنم امابازم ستاره ای نیست اسمون تیره تیره پراز دلتنگی پر از

حرفای نگفته پر از غم وغصه.نمیدونم چقدر میتونم تحمل کنم اسمون دیگرانو نگا کنم پر از

ستاره اسمون من چی ؟ تقصیر منه یا سرنوشت ؟ هر چند گاهی یکیدوتا ستاره چشمک

میزنند اما فردا که نگا میکنم نیستن. ستاره ها کجایین پشت غبارهای دلتنگی غایم شدین یا

دیگه واسه همیشه رفتین ؟خدایا به ستاره ها بگو برگردن .منم یه روزایی ستاره داشتم

اسمون دلم پر از خوشی بود یه روزایی اسمون دلم ابی ابی بود تمیز تمیز صدتا ستاره چشمک

میزدن وامید میدادن ولی کوشن اون ستاره ها که امید بدن چشمک بزنن یا نور بدن .نازنین

وقتی بودی قلبم یه ستاره داشت ولی اون ستاره به اندازه خورشسد دنیامو روشن کرده بود

ولی چشمامو به رو واقعیت بسته بود اونقدر امیدوار کننده بود که دیگه دنیا چیز بد نداشت

دنیام تو بودی و رویاهای بچه گانه ام درباره تو .اما از وقتی رفتی ستاره هم کمکم محو شد

رفت وقتی به خودم اومدم دیدم اسمون تاریکه تاریکتر از همیشه زدم زیر گریه گفتم نازنین نرو

گفتم ستاره برگرد جیغ زدم فریاد کشیدم داشتم دیوونه میشدم .بدون عشقت همیشه تو

قلبمه از وقتی رفتی دارم دنبال یه ستاره میگردم واسه قلبم که بمونه ونره اما اگه امروز از

کسی خوشم میاد دوروز بعد زده میشم با زبونم هزار تا اسمو میکم تا بالاخره یکی بشه ستاره

قلبم ولی اخرش همه اعضای بدنم باهم تورو تمنا میکنن هنوز هم امید های واهی میدم به

خودم اما کو اون نازنین بازم به خودم میام میبینم نازنین نیست دیگه اون دستا نیستن که بگیرم

اون کسی که وقتی بغلش میکردم دنیارو بهم داده بودن دیگه نیست اون مهربونیا رفت میدونم

بار دیگه ای درکار نیست نازنین بهم بگو وقتی نیستی چیکار کنم خودمو واسه دیدن کی اماده

کنم ؟چرا روزا بیدار شم سال دیگه به چه امیدی برم مدرسه ؟وقتی دلم برات تنگ میشه کیو

بغل کنم وقتی از همه چی ناامیدم امیدم به کی باشه؟ نازنین برگرد تا دوباره منم مثه دیگران

ستاره داشته باشم .

 

 




+ نوشته شده در سه شنبه 90/5/4 ساعت 12:1 عصر توسط فرناز |  نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>