تا که بودیم نبودیم کشت مارا غم بی همنفسی...........
تاکه خفتیم همه بیدار شدند..............
تا که مردیم همگی یار شدند............
قدر ان شیشه بدانید که هست................
نه در ان موقع که افتاد وشکست....................
+ نوشته شده در جمعه 90/6/4 ساعت 3:7 عصر توسط فرناز
| نظر
گفت برای چی زنده ای؟
میخواستم داد یزنم به خاطر تو.ولی گفتم به خاطر هیچ.
دوباره سوال کرد:برای چی زنده ای؟
این بار هم جواب دادم :به خاطر هیچ.
پرسیدم:تو به خاطر چی زنده ای؟
سکوتی کرد و گفت:به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است...