دنیا
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت هرکس غصه اینکه چه میکرد نداشت
چشمه سادگی از لطف زمین میجوشید خودمانیم زمین اینهمه نامرد نداشت
در این بازار نامردی به دنبال چه میگردی نمیابی نشانی تو از عشق و جوانمردی
برو بگذر ازاین بازار از این مستی وطنازی اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تومیبازی
هرکه خوبی کرد زجرش میدهند هرکه زشتی کرد اجرش میدهند
باستان کاران تباهی کرده اند عشق را هم باستانی کرده اند
هرچه انسانها طلایی تر شدند عشق ها هم مومیایی تر شدند
اندک اندک عشق بازان کم شدند نسلی از بیگانگان ادم شدند