• وبلاگ : اينجا دنياي ماست
  • يادداشت : ان عشق
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    دلـــم يک اتفاق مي خواهد... يک تلفن نا آشنا که با بي ميلي جواب دهم و صداي تو ميل دارم کند

    دنيا به قدر اشک هاي تو وقت ندارد
    و گوش ها صبرشان
    به قدر دردهاي تو نيست
    آي مسافر...
    تنگ است
    دالان تنهايي ات آنقدر تنگ است
    که سايه نيز بي عبور مي شود...
    تنها تويي و تو تنها
    و اين رسم نانوشته ي دالان هميشه است
    ...

    گوشهايم را ميگيرم .... چشمهايم را ميبندم..... و زبانم را گاز ميگيرم ....ولي.... ... حريف افکارم نميشوم چقدر دردناک است
    عشق تو شوخي زيبايي بود که خداوند با قلب من کرد ! زيبا بود امّا شوخي بود ! ... حالا ... تو بي تقصيري ؛ خداي تو هم بي تقصير است ؛ من تاوان اشتباه خود را پس مي دهم ... ! تمام اين تنهايي تاوان «جدّي گرفتن آن شوخي» است ... !قشنگه نه؟؟؟؟؟؟؟
    يه زماني بود که با يه نفر دوست مي شدي
    يه 3-4 سالي باهاش دوست مي موندي
    تازه خيلي موقع ها کار به ازدواج مي کشيد
    و
    بادا بادا مبارک بادا
    ... مثل الان نبود که دوستي ها ساعتي باشه
    عشق ها کيلويي باشه
    دوستت دارم ها قلابي باشه
    قلب ها سنگي باشه
    فکرها پليد باشه
    دستها آلوده به دست ديگري باشه
    يه زماني گفتن دوستت دارم سند بود
    عين اين بود که اسمت رفته تو شناسنامه طرف
    دلم براي اون روزا تنگ شده.....!