• وبلاگ : اينجا دنياي ماست
  • يادداشت : کودکي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام فرنازخانوم يه وقت به من بيچاره سرنزنيا بابادغ كردم اخه به توام ميگن دخترخاله........راستي خون اشام چي شد.......فرنازبي چاره شدم توي يكي از نظرام يه چيز چرت وبي خود نوشتم كه حالا افتادم توهچل ازدستم ناراحته بدجور حالا نميدونم چي كار كنم ...... درضمن اين شعرت خيلي قشنگه.......كمكم كنيا برام نظرم بزار مردم دخترخاله دارن ماهم داريم....علي چيشد اميدوارم تموم شده باشه......فرناز؟فرناز؟فرناز؟